مردم افغانستان ازهر زمانی بیشتر در فقر و تنگدستی به سر می برند. فقرخانمانسوزی که در چهره های معصوم تمام آنان نقش بسته و در مجموع از هر سه کودک ما یکی به مرض سوء تغذی مبتلا اند که دل هر انسان با احساس و با وجدانی را به درد می آورد. تنها در کابل 60 هزار تن از این کودکان به کار های شاقه مصروف اند. آنان جبراً به پلاستیک فروشی، موتر شویی ، موتر پاکی، گدایی، تن فروشی مصروف اند و تمام آنان از تحصیل محروم و آیندۀ دوزخ آسایی انتظار شان را می کشد. در افغانستان یک ملیون بیوه وجود دارد و 27 درصد خانواده ها با کار کودکان امرار معاش می کنند و در جهان نسبت به هرکشوری نونهالان افغانستان برای فرار از کشور به اروپا و امریکا ثبت نام کرده اند.
فرزندان زحمتکشان نسبت به فرزندان مفت خوران با شهامت و با غیرت اند. زیرا فرزندان زحمتکشان با کار و بازوان پرتوان خود کار می کنند، اما فرزندان مفتخوران به شکل طفیلی زندگی می کنند و شرایط امروز زندگی آنان را طوری در پنجه های خونینی فشرده است که مجال فکر کردن به آینده را از آنها گرفته است. برخی از آنان فکر می کنند که فقیر زاده شده و باید درفقر زندگی کنند وبالاخره با همین فقر و سیه روزی این دنیا را ترک کنند. در حالیکه واقعیت این چنین نیست. واقعیت این است اگربرای این ها زمینه تحصیل مساعد شود، می توانند چون بهترین مبتکران جامعه عمل کنند، زیرا اینان از بازوان توانا و روحیۀ قوی برخوردار می باشند. طوریکه دیده شده قشر متوسط جامعه را افرادی می سازند که در اختراعات بزرگ جهان نقش اساسی داشته و چرخ تعالی و ترقی جهانی را به گردش در آورده اند. اما با درد و دریغ که امروز دولت برای این نونهالان توجهی نداشته و همه را به حال خود رها کرده اند. پس انسان های با احساس که این درد را با تمام وجود خود حس می کنند باید برای اینانی که با مغز های متفکر و بازوان ستبر و توانا، فردای وطن را به ترقی و تعالی می رسانند، توجه لازم داشته ذهن شان را از نابرابري های کنونی روشن سازند تا فردای که هیچ طفلی در آن جز تحصیل کاری انجام ندهد.